آمریکا پس از اشغال عراق در سال ???? با امید به این که مانند افغانستان به هیچ مشکلی بر نمی خورد،شروع به غارت نفت و ثروت های ملی عراق کرد.در ماه های اولیه اشغال عراق همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت تا این که کم کم مشکلات گسترده ای گریبان آمریکای ابر قدرت جهان را گرفت.حملات گسترده به نظامیان آمریکایی و کشتن بسیاری از انان در کنار ناآرامی های عراق که دیگر به جنگ داخلی تبدیل شده است تنها نمونه هایی از این مشکلات بود.آمریکا به هر کاری دست زد تا بتواند خود را از باتلاقی که گرفتار آن شده بود رهایی بخشد ولی دیگر کار از کار گذشته بود.
آمریکا اکنون مانند مگسی می ماند که به بهانه خوردن عسل به سوی آن می رود ولی به ناچار دست و پای خود را در عسل چسبناک، گرفتار می بیند.این کشور با آن همه دبدبه و کبکبه ای که دارد به قدری به مشکل برخورده است که ایران را به دخالت در ناآرامی های عراق متهم می کند وحتی سخن از حمله به ایران به میان می آورد!!.اما خود امریکا می داند که ایران نقشی در این ناآرامی ها ندارد.
گزارش بیکر - همیلتون به وضوح از مقامات امریکایی می خواست تا به گونه مستقیم با ایران به گفتگو بنشینند زیرا ایران به عنوان قدرتی برتر در منطقه راهبردی خاور میانه توانایی برقراری ثبات در عراق را داراست.ولی مقامات آمریکایی بدون توجه به این پیشنهاد در خلاف جهت آن نیز حرکت کردند ولی به جایی رسیدند که دیگر هیچ راهی جز مذاکره با ایران نمی دیدند.
اما براستی چرا آمریکایی ها به این حقیقت دست یافتند که باید در باره عراق با ایران مذاکره کنند؟چرا در دولت پیشین که اتفاقا سیگنال های مثبتی نیز برای آمریکا می فرستاد،به این حقیقت دست نیافتند؟و چرا در دولت احمدی نژاد که دارای تمایلاتی ضد غرب است به مذاکره روی آورده اند؟
پس از پیروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات،سیاست خارجی ایران دچار دگرگونی اساسی شد.در کنار این دگرگونی شکست اسرائیل از حزب الله لبنان و گرفتاری آمریکا در عراق از دیگر عواملی بود که باعث قدرت گرفتن بیش از پیش ایران شد.یکی دیگر از عواملی که شاید زیاد به آن توجه نشود رشد اقتصادی و فناوری ایران در این دوره بود.زیرا همه این اتفاقات برای قدرتمند شدن یک کشور کافی نیست وهمه این ها در کنار اقتصاد یک کشور است که قدرت آن کشور را افزایش می دهد.
در دولت پیشین- و دولت های پیشین - هیچ یک از عوامل بالا وجود نداشت.حتی باوجود موج های مثبت از سوی برخی مقامات ایرانی آمریکا حاضر به مذاکره با ایران نشد و همیشه از موضع قدرت با ایران سخن می گفت.ماجرای نامه ای که از سوی وزارت امور خارجه ایران در اوایل جنگ عراق به آمریکا ارسال شد نمونه ای از این موج های مثبت و البته خفت بار بود.در این نامه ایران خواستار همکاری با آمریکا در جنگ با عراق و مذاکره با آن کشور شده بود.این رویای مقامات ایرانی در دولت پیشین هیچ گاه به حقیقت تبدیل نشد زیرا دیک چنی - رفیق گرمابه و گلستان آقای ناصری! ـ با آن مخالفت کرد.
اما سیل گسترده تبلیغاتی که امروزه از سوی رسانه های داخلی به دولت آقای احمدی نژاد وارد می شود جالب است.این رسانه های که خود نوکر سرسپرده آمریکا در ایران هستند مذاکره با امریکا را تقبیح می کنند.البته در کنار این رسانه ها رسانه های دیگری هم هستند که سخنی به میان نمی آورند.این رسانه های به قدری از این واقعه خشنود شده اند که ناچار از خوشحالی زبانشان بند امده است.
برخی این گونه تصور می کنندکه ایران از همه اصول خود سرپیچی کرده و خواستار مذاکره با آمریکا شده است ولی این گونه نیست زیرا این آمریکا بود که زیر همه اصولش زد و درخواست مذاکره رسمی با ایران را داد.این اتفاق به نظر بنده پیروزی دیگری برای دولت آقای احمدی نژاد بود زیرا سیاست خارجی دولت به قدری قوی بود که آمریکا را به تعظیم در برابر ملت ایران وادار کرد.ولی نباید در این مذاکرات از برخی مسائل غافل شد و باید تا می توانست از امریکا در همه موارد امتیاز گرفت.
بازدید دیروز: 18
کل بازدید :16180
در وقت خود صرفه جویی کنید (با مشاهده این وبلاگ)
بهترین ها را یکجا داشته باشید
شما هم همکاری کنید
شما هم عضو شوید
ضرری نداره